در کمند طره ی عنبر فشان انداخته

دل من همچو هدهد در سبا شد

خیالم چون سلیمان در قفا شد

 

دل فایز ز استحضار بلقیس

مثال آصف بن برخیا شد

صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل

در کمند طره ی عنبر فشان انداخته

 

کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز

کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته

 

طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل

ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته

 

شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن

کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته

 

دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی

جوهر اول علم بر آستان انداخته

۰ ۰
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.